مراسم اسم گذاری عسل مامان
پنج شنبه 14 ام آذر ماه میشد دهمین روز تولد شما. من و باباجون تصمیم گرفته بودیم تو این روز یه مهمونی کوچک و خودمونی واسه مراسم نامگذاری شما بگیریم. صبح پنج شنبه باباجون گفت که می خواد به مناسبت به دنیا آوردن شما فرشته مهربون واسه من کادو بخره واسه همین هم قرار شد ما یه ساعت شما رو به مامان جون بسپریم و با بابایی بریم بیرون خرید. منم یه کمی شیر واسه شما دوشیدم که اگه گرسنه شدی مامان جون اونو بده شما بخوری. منو و بابایی رفتیم بیرون و باباجون واسه من یه نیم ست خوشگل کادو گرفت. هوا خیلی سرد بود و اولین برف امسال داشت روی زمین می نشست موقع برگشتن به خونه ما مقداری از خریدهای مهمونی شب رو انجام دادیم غافل از اینکه شما از خواب بیدار شدی و چون خیلی گرسنه بودی فرصت شیر دادن با قاشق و شیشه شیر رو به مامان جون ندادی و بلافاصله بعد از برگشتن ما دلی از عزا درآوردی و تا می تونستی شیر خوردی تو این فرصت هم باباجون یه خورده تو کارهای خونه کمک کرد و همه چی واسه اومدن مهمونها مهیا شد.عصر هم مامان فریده اومد و شما برد حموم.دست عمه ها هم در نکنه که زحمت درست کردن سالاد و ژله رو کشیده بودن چون با وجود شما من وقتی واسه این کارها نداشتم. مهمونها شب دیر اومدن آخه دختر گلم از پاقدم شما یه برفی می بارید که واقعاً نمی شد تو خیابونها حرکت کرد. بالاخره تا ساعت 9 همه مهمونها اومدن و بعد از پذیرایی و خوردن شام نوبت اسم گذاری شما شد که زحمتش رو حاج مهدی کشید چون شما تو ماه محرم به دنیا اومدی و باباجون خواب دیده بود که اسم شما رو زینب گذاشتیم واسه همین تو گوش شما اسم قرآنی زینب و اسم شناسنامه ای آویسا رو صدا زدن. همه چی تو مهمونی خوب بود آخر شب هم به هر زحمتی بود تو برف شدید مهمونا خودشون رو به خونه هاشون رسونده بودن. این عکس از خیابونهای شهرک تو مراسم نامگذاری شماست که دایی مسعود گرفته این مراسم با این برف شدید واسه همه یه خاطره شد.