آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آویسا دختر ناز مامان

29 ماهگی آویسا و خداحافظی از پوشک

به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره مراقب تو باشه سرت بلا نیاره تا تونخوای نتابه دلت گرفت بباره همیشه با تو باشه تو رو تنها نذاره   دخترکــــــــــــــــ نازنینم ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــ عسل مامانی از هفته دوم فروردین ماه مشغول از پوشک گرفتن تو بودم تا اینکه بالا خره موفق شدم و حالا  یه هفته ای میشه که دیگه فقط شبا پوشکت می کنم. الان دیگه دختری میره توالت و تو لگنش جیش و پی پی میکنه. روزها پشت سرهم داره میگذره و تو داری هر روز بزرگ و بزرگ تر میشی. دختر نازنینم عاشقتم               ...
5 ارديبهشت 1395

25 ماهگی

ماه بانوی من 25 ماهگیت مبارک     امیدوارم زمستان امسال بهترین ها رو برات به ارمغان بیاره     داره برف می یاد تو گوش دونه های برف اسم تو رو زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند.     اینم لیست کارایی که آویسا جونم تازگیها انجام میده: شمردن اعداد از 1 تا 15 تشخیص دادن رنگها مسواک زدن هر شب قبل خواب خوندن شعر( البته اگه خودت دوست داشته باشی اگه ما بگیم نمیخونی)   ...
5 دی 1394

آویسا گلی 23 ماهگیت مبارک

ماهی کوچک من دلم را دریا می کنم برای نفس نفس زدنت ... تو فقط برای من بمان نفس مامان ماهگیت مبارک .اینم کادو ی من به بهترین دختر دنیا     دوباره پاییز اما نه ((فصل خزان)) زرد!دوباره پاییز اما نه فصل اندوه و درد!دوباره پاییز فصل زیبای سادگی دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .دوباره پاییز و فصل آمدن تو عزیزممممممممممممممممممممم تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می رود برگ درختان انتظار می کشند زودتر از دیگری پاهایت را بوسه بزنند دختر نازنینم امروز صبح که از خواب بیدار شدی منو صدا زدی بابایی اومد پیشت گفتی تو نه مامانی بیاد تو برو بعد من اوم...
5 آبان 1394

20 ماهگی آویسا جونی

عزیز دلم دختر یکی یدونه مامان ماهگیت مبارک.بهترین ها رو برات آرزو دارم خدای مهربان من ! تو از عمق تمنای من ! تو از عمق نیاز من آگاهی !...  ای بی کران مهربان...  عاجزانه و ملتمسانه از تو میخواهم همراه کودکم باشی... در لحظه لحظه زندگی اش بهترین  ها را به او هدیه کنی تو را سپاس برای تمامی مهربانی ها و نعمتهایت ! تو را سپاس برای همه ی عشق و محبتت ای نازنین یگانه. بی نهایت سپاس خدای من ! من ..................! چشم براه لحظه ای هستم که تو را مثل همیشه سپاسی ژرف بگویم و بیش از پیش ایمان بیاورم که تنها دستان پر قدرت توست که هدایت میکند زندگی مرا ! منی ک...
6 مرداد 1394

18 ماهگی

    دختر نازنیم   ماهگیت مبارک. نفس مامان دیگه واسه خودت خانم شدی. خیلی خوشحالم که داری کلمه های بیشتری یاد میگیری و اینجوری راحتتر می تونی ارتباط برقرار کنی منم راحت تر متوجه منظورت میشم.چند تا فعل هم یاد گرفتی که زیاد ازشون استفاده می کنی مثل: پاشو ، ای یا ( بیا) ، یَفت ( رفت)، بَسه دختر نازنیم اردیبهشت ماه امسال امام رضا ما رو طلبید و با هم به زیارت مرقد امام رضا رفتیم عزیز جون هم تو این سفر همراه ما بود و بهمون خیلی خوش گذشت. شما هم که حسابی کیف کردی چون عاشق جای خنکی کل زمانی رو که تو مرقد بودیم رو سرامیکای اونجا دراز میکشیدی. خوشبختانه فصل خوبی بود و چون زیاد هم شلوغ نبود راحتتر تونستیم زیار...
17 خرداد 1394

17 ماهگی دخترم

عزیز دلم یه ماه دیگه مثل برق و باد گذشت و شما ماهه شدی. نازنینم 17 ماگیت مبارک اینم عکس دختر نازم تو روز 5 اردیبهشت تو شهربازی happy land     عسلکم تو این روز حسابی به شما خوش گذشت 5 اردیبهشت روز افتتاح این شهربازی بود و به شما حسابی خوش گذشت نزدیک دو ساعت مشغول بازی بودی اینقدر خسته شدی که وقتی میبردمت خونه تو ماشین خوابت برد. عزیز دلم با وجود اینکه سرکار میرم سعی میکنم تمتم مدتی رو که خونه هستم رو کنارت باشم تا بعداً حسرت این لحظه ها رو نکشم ولی زمان مثل برق و باد میگذره و من امیدوارم تک تک لحظه های زندگیت به شادی و سلامتی بگذره وروجکم ماشالا سرعت دندون درآوردنت بالاست و تا حالا 18 تا مروا...
8 ارديبهشت 1394

14 ماهگی و راه رفتن آویسا جون

دختر نازم ماهگیت مبارک. حالا شما دیگه وارد یه فصل جدید تو زندگیت شدی دختر گلم شما دقیقاً از روزی که 14 ماهه شده دیگه خودت میتونی رو پاهای خودت واستی بدون کمک راه بری و این شروعیه واسه گام های بزرگی که قراره تو زندگیت برداری. عزیز دلم امیدوارم همیشه موفق باشی و تو راه درست قدم برداری. خوشگل خانم من حالا دیگه تو 14 ماهگی 14 تا مروارید خوشگل تو دهنش داره.خیلی حس خوبیه که شما رو در کنارم دارم امیدوارم . شما هم هر روز با کارهای جدیدی که یاد میگیری ما رو سورپرایز می کنی. عاشق عروسکاتی اونارو بغل میکنی و بهشون غذا و شیر میدی وقتی تو خونه کسی سرفه میکنه یادگرفتی بری از پشتش بزنی اون روز سه تایی با بابایی شام رفته بودیم بیرون تو میز بغلی ی خانمی س...
5 بهمن 1393

11 ماهگی دختر نازنینم

دختر گلم ماهه شد. وروجک من از 10 ماه و 8 روزگی شروع کرده به . دخترم حالا دیگه از دست شما نمی دونیم وسایل خونه رو کجا بذاریم چون اوصولاً عاشق چیزهای پر خطری. می ری سراغ هر چی سیمه و اونا رو میکشی.تو آشپزخونه هم سرک میکشی و کارت اینه که سبد سیب زمینی و پیاز رو خالی کنی زمین. کشوها رو هم میکشی بیرون. نمی دونم به این کارات بخندم یا گریه کنم. آخه همش واسه من کار درست میکنی.دختر گلم تا این ماه 8 تا مروارید کوچولو تو دهنش داره.           عزیز دلم اولین لغتی که شما معنیشو میدونی و میگی آپه که به آب میگی. همش هم آپ می خوای حالا نمی دونم جدی جدی تشنته یه دوست داری بگی ولی هر وقت که گفتی من بهت آب داد...
5 آبان 1393

10 ماهگی دختر نازنینم

عروسک مامان امروز 10 ماهه شدی.دختر گلم دوست ندارم حتی لحظه ای ازت دور باشم هر چقدر که بزرگتر میشی بیشتر خودتو تو دلمون جا می کنی. دختر گلم نمی دونی چقدر لذت بخشه وقت گذاشتن واسه دختر نازی مثل شما. بازم از خدا ممنونم که منو لایق داشتن دختر نازی مثل تو دونسته. عسل مامان شما جدیداً یاد گرفتی رو پاهات با کمک بایستی. قبلنا اصلاً پاهاتو زمین نمی ذاشتی واسه همین مامان جون واست رورورک گرفتش آخه من تو سیسمونی نذاشتم بخرن آخه همه می گفتن واسه بچه خوب نیست ولی مامان جون که دوست داشت شما زود راه بری دوباره واست رورورک گرفت و مثل اینکه کارسازم بود. ولی غافل از اینکه شما راه شلوغ کاری رو یاد گرفتی و همون بار اول سیم تلفن رو کشیدی و تلفن افتاد. دختر ...
5 مهر 1393