آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آویسا دختر ناز مامان

18 ماهگی

1394/3/17 10:35
نویسنده : مینا
459 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دختر نازنیم  ماهگیت مبارک.

نفس مامان دیگه واسه خودت خانم شدی. خیلی خوشحالم که داری کلمه های بیشتری یاد میگیری و اینجوری

راحتتر می تونی ارتباط برقرار کنی منم راحت تر متوجه منظورت میشم.چند تا فعل هم یاد گرفتی که زیاد ازشون استفاده می کنی مثل: پاشو ، ای یا ( بیا) ، یَفت ( رفت)، بَسه

دختر نازنیم اردیبهشت ماه امسال امام رضا ما رو طلبید و با هم به زیارت مرقد امام رضا رفتیم عزیز جون هم تو این سفر همراه ما بود و بهمون خیلی خوش گذشت. شما هم که حسابی کیف کردی چون عاشق جای خنکی کل زمانی رو که تو مرقد بودیم رو سرامیکای اونجا دراز میکشیدی. خوشبختانه فصل خوبی بود و چون زیاد هم شلوغ نبود راحتتر تونستیم زیارت کنیم.انشالا امام رضا بازم ما رو بطلبه. بعد از برگشت از مشهد یه روز خانواده بابایی( عمه جونا و زن عمو جون و بچه هاشون ) اومدن پیشمون و یه کیک خریده بودن که روش نوشته شده بود آویسا جون زیارت قبول وقتی می خواستیم کیک و بیاریم و ببریم همه گفتن چون کیک زیارته صلوات بفرستیم . وقتی همه داشتن صلوات میفرستادن شما از خوشحالی دست میزدی و نشون میدادی که چون کیکه باید دست زد نه اینکه صلوات فرستاد.بوسبوس

فندق مامان این ماه خیلی سرم شلوغه هم باید خودمون رو واسه عروسی دایی محسن آماده کنیم هم باید کارای اسباب کشی به خونه جدیدمون رو تموم کنیم . انشالا بعد اینکه کارام تموم شد قراره حسابی برات وقت بزارم باهم پارک بریم. دختر گلم با یه هفته تاخیر رفتیم واکسن 18 ماهگیتو زدیم من خیلی استرس داشتم واسه همین شبه قبلش خوب نخوابیدم صبح زود با باباجون رفتیم درمانگاه و واکسن شما رو زدیم تا سه روز تب داشتی و جای واکسن پای چپت حسابی قرمز شده بود و حرارت داشت تا چند روز هم جاش سفت شده بود که بالاخره خوب شد.الهی مامان فدات بشه هیچ وقت دوست ندارم ناراحتی و مریضی دختر نازم رو ببینم.

 

 

این عکس رو تو پارک جوان ازت گرفتم ماشین واسه یه بچه دیگست که تو اینقدر رفتی بالاسرش واستادی

تا بابای نی نی گفتش نی نی بزاره تا شما هم سوار ماشینش بشیآرام

 

 

اینم عکسی که تو باغ عیسی دایی ازت گرفتم

 

پسندها (1)

نظرات (0)