بهترین هدیه نوروز 92
تعطیلات نوروز٩٢ بود و منو بابایی تازه از مسافرت برگشته بودیم چند روزی بود که شک کرده بودم باردارم و دنبال یه فرصت بودم تا بابا از خونه بره بیرون و من برم تست بدم تا اگه جواب مثبت بود بابا رو سورپرایز کنم ولی برعکس همیشه که بابا منو زیاد تنها میزاره این بار مثل اینکه قصد تنها گذاشتن منو نداشت واسه همین مجبور شدم بهش بگم که می خوام برم آزمایش بدم. ١٤ فروردین بود و چون ما عید دیدنی هامون رو نرفته بودیم می خواستیم بریم خونه دایی جون مهدی. قبل رفتن به خونه دایی جون رفتیم آزمایشگاه و مسئول پذیرش گفت یه ساعت دیگه تماس بگیرید تا جوابو بهتون بگم ما هم تو این یه ساعت رفتیم خونه دایی جونو موقع برگشتن به آزمایشگاه زنگ زدیم که بهمون گفتن خدا شما رو به ما هدیه داده. من و بابایی خیلی خوشحال شدیم و رفتیم جواب آزمایشو بگیریم تا خودمون برگه جوابو ببینیم. عزیزم شما بهترین هدیه ای بودی که خدا به ما عیدی داد.راستش توضیح اینکه اون لحظه چه حسی داشتم خیلی سخته آخه هم خوشحال بودم هم باورم نمی شد. ولی خوشحالی رو از توچهره باباجون خیلی راحت می شد تشخیص داد.