آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آویسا دختر ناز مامان

دومین مسافرت آویسا

1392/12/28 11:46
نویسنده : مینا
496 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان شما هم مثل من باید عادت کنی که اگه بخوای باباجون رو بیشتر ببینی باید باهاش بری. دومین مسافرت شما هم مثل مسافرت اولتون یه مسافرت کاری بود که البته به خاطر اینکه مقصد شمال بود ما به فال نیک گرفتیم و به حساب مسافرت غیر کاری گذاشتیم و دلو زدیم به دریا و باباجون رو همراهی کردیم البته تو این مسافرت تنها نبودیم آخه باباجون و دوستش عمو احسان با هم تو شمال(لشت نشاء) کار داشتن و عمو احسان خانومش مریم جون رو آورده بود. البته چون ما باهاشون راحتیم و قبلا باهاشون مسافرت رفته بودیم بازم خوش گذشت شما هم که کلاً تو مسافرت ثابت کردی که دختر خوبی هستی و البته خیلی هم باهوش چون می دونستی که برای اینکه صدات در نیاید هرچی بخوای همون میشه سو استفاده کردی و کلی شیر خوردی که نوش جونت باشه. ما صبح روز چهارشنبه 21 اسفند حرکت کردیم و چون قبل عید بود و هنوز مسافرای نوروزی تو جاده نبودن جاده خلوت بودو و تا ظهر رسیدیم لشت نشاء و بعد اینکه باباجون کارشو تموم کردیم رفتیم زیباکنار و اونجا ویلا پرفتیم.کلاً مسافرت خوبی بود و ما هم با  غذاهای شمال خیلی حال کردیم راستشو بخوای من ذیگه عادت کردم از مسافرتهای کاری هم لذت ببرم.پنج شنبه هم بازم برگشتیم لشت نشاء تا باباجون بقیه کارهاشو انجام بده و از اونجا رفتیم رشت واسه پرئشو خرید که البته من به خاطر چاقی بیش از حد بعد از زایمان چیزی از اونجا نخریدم ولی مریم جون مانتو و کیف خرید که قیمتش هم خیلی خوب نبود. ولی باید بگم که غذاهای این مسافرت از همه چی بهتر بود فقط بعضی چیزارو بخاطر اینکه سیر داشت و به شما ضرر می کرد من نخوردم ولی رژیم اینارو کلا بی خیال شده بودیم آخه یه سالی می شد که غذاهای شمالی نخورده بودیم. راستش کنار دریا هم نشد بریم چون شما هنوز یه خورده کوچیکی و هوا هم زیاد مناسب نبود حالا انشالا دفعه بعد که بریم می برمت لب ساحل آب بازی.اینم یه عکس از خانواده سه نفری ما تو ویلای زیباکنار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عمه جون پریسا
29 اسفند 92 10:38
دلت آبی تر از دریا عزیزم / به کامت گردش دنیا عزیزم / الهی دائما چون گل بخندی / بهارانت خوش و خرم عزیزم .